ما ایستاده ایم،
تا آخرین نفس،
تا آخرین قطره خون ...
ما ایستاده ایم،
تا آخرین نفس،
تا آخرین قطره خون ...
شکرگزاری در همه حال
انسان در همه حال بابت همه چیز باید شکرگزار خداوند خود باشد، ولی در احادیث نسبت به موارد خاصی تاکید بیشتر نمودهاند، امام صادق(علیهالسلام) به چند مورد از آن اشاره فرمودهاند:
شخص تندرست و شکرگزار، اجرش همچون پاداش شخص گرفتاری است که برای خدا صبر پیشه سازد.(5)
عطابخش شکرگزار، اجرش همچون شخصی است که از نعمت محروم است و در محرومیت قناعت میکند.(6)
سپاس و شکر به هنگام نعمت، باعث افزایش و فزونی نعمت میشود.(7)
در کلام معصومین(علیهالسلام)، شکرگزاری به شکلهای گوناگون مطرح گردیده است که در تناسب با ایمان (زبانی، قلبی و جوارحی) شکر نیز به انواع شکر زبانی، شکر قلبی و شکر رفتاری تقسیم شده است.
شکر نیز همچون سایر خصلتهای اخلاق دینی، هم آثار دنیوی و هم بازتاب اخروی دارد، آثار دنیوی آن افزایش و برکت در نعمت است و بازتاب اخروی آن بهشت جاودان الهی است.
شکر به معنی قدردانی و قدرشناسی و تشکر از نعمت دهنده است. از آنجا که نعمتها همه از خداست شکر حقیقی هم باید از خدا صورت پذیرد. اگر ایمان را دو شاخه کنیم یک شاخه آن صبر و دیگر شاخه آن شکر است. صبر نشانگر زیبایی برخورد مؤمن با بلاها و گرفتاریها است و شکر زیبایی برخورد مؤمن با نعمتهاست. مگر جز این است که شکر و سپاس از ولی نعمت حقیقی همچون هر نعمت دهنده دیگر وظیفه وجدانی و اخلاقی هر انسانی است؟ امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:
در تورات نوشته است کسی که بـه تو نعمت داد، سپاسش گزار و کسی را که از تو سپاسگزاری کرد، نعمتش ده، زیرا با سپاسگزاری نعمتها نابود نگردد و با ناسپاسی پایدار نماند، سپاسگزاری مایه افزایش نعمت و بیمه کننده و ایمنساز نعمت از دگرگونی است.(1)
در هنگام مشاهده انسانی که از نعمتی محروم است ولی شما آن محرومیت را ندارید بگویید: بار خدایا من تمسخر نمیکنم و بر خود نمیبالم بلکه تو را برای نعمتهای بزرگت نسبت به خود میستایم.
سپاس از منعم، وظیفهای وجدانی است که شرع بر آن تاکید فراوان دارد. امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: روزی عایشه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفت: ای رسول خدا، چرا خودت را به رنج میاندازی با آن که خدا گناه گذشته و آینده ترا آمرزیده است؟ حضرت فرمودند:
ای عایشه، آیا من بنده سپاسگزار خدا نباشم؟
در ادامه حدیث امام باقر(علیهالسلام) میفرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنقدر روی انگشتان پایش میایستاد تا این که خدای سبحان نازل فرمود: "طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی(2)؛ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به رنج اندازی."(3)
شکر، نگهبان و حافظ نعمت مؤمن است. این که دیده میشود نعمت انسانهای ناسپاس نیز گاهی برقرار است به بیان قرآن کریم برای استدراج است، یعنی: نعمت وسیلهای برای دورتر شدن او از خدا میگردد. شخصی که به مفهوم استدراج در قرآن توجه کرده بود، آنجا که خداوند میفرماید: «ما توبه و استغفار را از یاد آنها میبریم»، نزد امام صادق(علیهالسلام) آمده، عرض میکند: من از خدای عزوجل مال خواستم به من روزی کرد، فرزند خواستم به من عطا فرمود، منزل خواستم نصیبم کرد، میترسم این استدراج باشد که خدا نعمتی دهد و توبه و استغفار را از یاد ما ببرد، حضرت میفرماید: به خدا قسم با حمد و سپاس خدا، استدراج تحقق نمییابد.(4)
امام باقر(علیهالسلام) میفرماید:
چون شخص گرفتار و دردمندی را دیدی، به نحوی که او نشنود سه بار بگو: حمد خدایی را که مرا از آنچه تو را مبتلا ساخته معاف نمود، هر کس این را بگوید آن بلا به او نمیرسد.
برگرفته از سایتhttp://www.irannaz.com/
شب قدر، گاه رویش جوانههای الغوث الغوث بر عرصه لبهای تائب است.
شب قدر، بهترین منزلگاه نیایشگران سرسپرده به مهر حق است.
شب قدر، بهترین گاه آرایش صحیفه دل مؤمنان به زیور ذکر خداست.
شب قدر، فاصله مُلک و ملکوت را به حداقل ممکن میرساند.
لیله القدر ....
و ما ادراک لیله القدر...
"التماس دعای فراوان"
خاک باش؛
علی ابوتراب است....
---------------------------
شهادت مظلومانه امیرالمومنین امام علی (ع) تسلیت باد.
رهبر معظم انقلاب:
انتظار فرج یعنی انسان در هر وضعی که هست به آن قانع نباشد و
بخواهد به وضع بهتر دست پیدا کند.
70 سال عبادت یک شب به باد میره...
گاهی آدم ها در اوج ، هوس سقوط می کنند...
ای کاش سقوطشان فقط دامنگیر خودشان بود....
سقوط را انتخاب می کنند و طعم "از اوج عزت به حضیض ذلت کشیده شدن "را به همه اطرافیانشان می چشانند...
هوس و طمع و شهوت ، همه پرتگاه های انسانیت اند.
و بعد از سقوط است که باب توجیه باز می شود...
-من مجبور بودم
-هرکس جای من بود همان کار را می کرد
-تقصیر دیگریست که مرا در این تنگنا قرار داد و مرا مجبور به این انتخاب کرد
-کارم درست بود
ولی قلبش به او شهادت می دهد که خطا رفته است.ندای وجدان و التماس های عقل اش را به یاد می آورد در بزنگاه تصمیم گیری ،دو راهی عقل و وسوسه ؛
که: ((نکن پشیمان می شوی))
اما فریاد بلند کرد تا صدای وجدانش شنیده نشود.
غافل از اینکه هرچه بلند تر فریاد می زد ندا محکم تر در قلبش می پیچید.
و چنان رفتار کرد که گویی صدایی نمی شنود...
.
.
.
در منجلاب تباهی فرو رفت.
.
.
.
و حالا پشیمانی سودی ندارد....
آبی است که ریخته و آبرویی است که رفته...
شاید تنها کسی که اورا می بخشد خدایش باشد
و تا آخر عمر بماند با عذاب حق الناسی که بر گردن خویش انداخته...
با آبرو و اعتباری چند ده ساله که در خیابان بن بست گناه ،در سطل زباله کنار خیابان ریخت و به راهش ادامه داد...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا....
متن از میراث دار آسمان
خود را برای شهادت در آب آماده کرده بودی؛
نمی دانستی که تقدیرت شهادت در خاک است...
تصورش هم زنده به گورم میکند..
هوایِ داغِ جنوب..
لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی..
درست تا زیرلبت را محکم پوشانده..
دست و پاهای بسته..
دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات..
نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟!
اما.. صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد..
ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.. زبان درازی های خواهر.. کتانی های
برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به
درد می آورد..
آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها..
بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند..
خااااااک.. خاااااک
نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب..
صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند..
بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد..
دستهای بسته ات را تکان میدهی..
دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند..
هوا برای نفس کشیدن نیست..
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی..
اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود..
دلت نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را..
مهمان نوازی میکنی..
عمیق..
فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بست..
حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی..
نه نفس..
نه دستانی باز، برایِ جان دادن..
گرما و گرما و گرما..
خدایا دلم مردن میخواهد..
مادر بمیرد..
چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!
برای شادی روح شیرمردان سرزمین دلیران صلوات...
۲۸اردیبهشت جاری مژدهای رسید؛
پیکر ۲۷۵ شهید از جمله شهدای عامل در عملیات کربلای ۴، از مرز شلمچه وارد ایران شد.
نویدی که دهان به دهان و گوش به گوش، مادران گمنام را به معراجهای شهدا میکشاند.
این خبر، ادامه تلخی نیز داشت، در میان این شهدا، ۱۷۵ شهید غواصاز غواصان
کربلای ۴، با دستان بسته و بدون هیچ جراحتی، در گور دسته جمعی، که نه،
گلزار دسته جمعی یافت شدهاند.
و کسی کی درک خواهد کرد گلایهها که نه، خلوص نجواهای عاشقانه انت المولی و انا العبد ایشان را.
به جرات، هیچ کس تا آن وقت فکرش را هم نمیکرده که، کی و کجا قرار است از
میان دو انگشت مولایش، خیلی جاها را ببیند و هم اینکه، کربلای او کجا قرار
گرفته است! و یا اینکه حتی قرار است صورت به صورت با خاک، با این طینت
وجودی، «عادت آخر» خود را ترک دهد!
اینجا، لفظ جان کندن نامأنوسترین واژه است. آخر، آدمِ شهید در حیاتش هم ترک عادت را سرلوحه عاداتش قرار داده!
اما این عادت آخری، عجیب دلبسته است به جان آدمیزاد، خودش را میخواهد خفه
کند، آدم را نه! عقل میگوید هنوز زندهای، بارقه امیدی هست، شاید از راهی
که آمدهای به سلامت تن برگردی. اما دل، سکوت اختیار کرده، حیا میکند از
اعتذار و ذلت که او عقل معاشش را سه طلاقه نموده است.
گفتم: دستان بسته فرشتهها،
یادم افتاد، فرشتهها دست ندارند...
وجه تمایز فرشته و آدمی، غیر فطرت و
اختیار، دو بال است.
بالهایی که آن روز قرار شد با دستان بسته، مریدان خمینی (ره) را به عرش برسانند.
همه آنهایی که در ماههای آذر و دی در جنوب بودهاند، میدانند که چه سرمای استخوانسوزی دارد؛ چه برسد به آموزش غواصی و شنا در آن.
میگویند غوغا، در عمق اروند است. شنیدهام جریان اروند، جریان صاف و آرام است، اما در عمق آن غوغایی به پاست و خروش و طغیان واقعی رودخانه زیر آب است. به طوری که اگر لنگر کشتی که در اروند لنگر میاندازد ضعیف باشد جریان رود، کشتی یا یدککش را از لنگر جدا میکند و با خود میبرد.
اینجاست که میفهمم چرا غواصان کارکشته زمان جنگ با شنیدن نام اروند، هوایی میشدند و تمام سختی عبور از این رودخانه را که حتی عراقیها تصور نمیکردند کسی بتواند از آن عبور کند، به جان میخریدند. برای آنها جنگ دوجانبه بود؛ جنگ با آب و جنگ با دشمن…